پیامکی می اید روزت مبارک ،پیامکی دیگرتو تنها کسی هستی که از دردما مینویسی،پیامکی دیگرتو از راست قامتان عرصه خبری،پیامکی دیگرحال که روز توست ماررا فراموش نکن پدرم 26ماه است که حقوق نگرفته است .
واما کلامی دیگرولی اینبار رودررو،شاید در این روزها تریبونی به دستت بیفتدحال که میخواهی در پشت تریبون قلمت رابر زمین بگذاری پس اینبار از پشت تریبن فریاد بزن وبگوکه ما شب سر گرسنه بر زمین میگذاریم،حال که تریبون بدستت می افتتدفریاد بزن وبگو فاصله فقر وغنا دردیار ما خیلی زیاد شده استٰ،حال که ازتریبونی داری حرف میزنی که خیلی ها از پشت این تریبون قول دادند وآب از آب تکان نخورد فریاد بزن وبگوکه وعده خداوند دروغ نیست وروزی مستعضفان برجهان حکومت خواهند کرد،حال که تریبون به دستت میافتدبدان که خداوند در قرآنش به قلم توقسم خورده است، حال که تریبون به دستت افتاده است سکوت نکن وفریاد بزن که ما هستیم وبه مملکت خود عشق میورزیم واز رهبرخویش کورکورانه پیروی میکنیم.
باید در فکر فرورفت وبار دیگر قلم را در دست گرفت ونوشت که در این روزها هم تریبونی به دست ما هم نرسید ودر روز ما وتجلیل از ما بازهم تریبون بدست ها، پشت آن قرارگرفتند وازخود گفتن وازعملکرد خویش. ولی اینبار، تو باید غم خویش را فراموش کنی واینبار من از خودم بنویسم که خبرنگاراز حداقل ها محروم است. بنویسم که امنیت شغلی ندارم ،بنویسم که در فاصله فقروغنا هم قلمم شکسته است وهم زبانی کوتاه. بنویسم که وقتی روزها در کاخ ها مینویسم وشب با دست خالی به خانه برمیگردم ،بسان تو شرمنده خانواده ام هستم .
بنویسم که بارها از تعطیلی کارخانه تو نوشتم ولی در مقابل بسیاری از روزنامه ها توقیف وهمکاران من بیکار وخانه نشین و..... بنویسم که در هرجا که خبری بوده است بخاطر اینکه خبرش را به توبرسانم از مدیرانان پیشی گرفته ام ولی از آنها عملی ندیدم که دل تو خوش شود نه احیایی انجام گرفت ونه خشتی روی خشت.
بنویسم که وقتی نامحرم میشوم واعلام میگردد جلسات بدون حضور خبرنگار. بنویسم که دردوغم تو ودیگران را سالها بجان خریدم ونوشتم ولی در مقابل یکروز وحتی یک ساعت کسی حرف دل منو گوش نداد. بنویسم که همیشه بتو امیددادم وخود نا امید.
بنویسم که توباورکنی شغل من بیشتر از توشغل سخت وزیان آورتر است.
بنویسم که درسال تو،که حمایت ازکار،تولیدملی وحمایت ازسرمایه گزارایرانی بسیاری از همسنگران تو خانه نشین وخیلی ازکارخانجات تعطیل واعتراض شبانه روزی امثال تو. بنویسم که بسیاری از همکاران تحصیل کرده من بیمه نیستند وامنیت شغلی ندارند وبرای معیشت خویش کتک میخورند .وصدایشان در گلوخفه. بنویسم که در این سرزمین از ما بودن خارج شده ایم وبه منیت رسیده ایم وهرکسی برای خود وجریان خود میکشد ومیبلعد. بنویسم که شرمنده همکاران شهید خود شده ایم.
بنویسم که...
خدایا چنان کن سرانجام کار توخشنود باشی وما رستگار
فرامرز درخشنده سرپرست روزنامه کاروکارگر وخبرگزاری کارایران در مازندران